خط خطی های من



دوستت دارم های آخر شب

نه اینکه بی ارزش باشند

اما من معتقدم 

بیشتر از آنکه کار دل باشد

همه نه، اما خیلی از آنها

کار هورمون های لعنتی است

اما بجایش دوستت دارم های سر صبح

اینها واقعی اند، اصیل ترند

کدام آدمی سر صبح بیکار است؟

هیچ کس

حتی بیکارهایشان هم سر صبح خوابند

یا از کارش زده

یا از خوابش

در هرصورت این دوستت دارم

از دل است

این دوستت دارم ارزش دیگری دارد.


خط خطی های من

دلم تنگ است . 

دلم برای آن روزهایمان خیلی تنگ است . 

برای نگاه هایمان 

برای پیام هایمان 

همان پیام هایی که در هر شرایطی که بودیم جواب می دادیم . 

برای قفل دستانمان که هیچگاه فکر نمی کردم روزی باز شود 

آخ که نمی دانی چقدر دلم برای خندهایت تنگ شده . 

دلم میمیرد برای یکی از آن خنده های پشت تلفنت که نمی گذاشتند حرفت را بزنی . 

حتی برای آن خجالت های روزهای اولت از حرف زدن با من . 

آه دلم خیلی تنگ است خیلی 

برای تمام رویاهایی که بافتیم و نشد. 

برای تمام جاهایی که خواستیم و نشد. 

برای تمام اسم هایی که انتخاب کردیم و نشد.!


خط خطی های من

 

خیلی چیزا باور کردنی نیست

اما حقیقت داره

خیلی چیزا

مثل باور کردن اینکه بیشتر آدمای تو کوچه خیابون که ازکنارمون میگذرن خیلی وقته مردن و از اين دنیا رفتن یاهمین

  رفتن

 آره رفتن

اینکه همه بالاخره یه روز میرن حتی اگه عشقی به پهنای یه عمر زندگی مشترک کنارت داشته باشن

هرچند دست خودشون نیست از یه جایی به بعد دیگه متعلق به اینجا نیستن

خیلی چیزای دیگه هست که تو کَت آدم نمیره باورش سخته  

مثلا من خودم باورم نمیشد آدما شبیه تفنگ باشن

هرچند نه یه تفنگ معمولی اما خوب تفنگن 

اگه دقت کنی

  میشه به چندتا دسته هم تقسیمشون کرد

خیلی از آدما شبیه تفنگ سرپرن 

پر فشنگن پر از تیرهای جنگی که وقتی ماشه شونو سمتت میچن واقعیت زندگیت رو بهم میزنن

تیر بی رحمی 

تیر خیانت

 تیر دورنگی

 و هزار تا تیرکوفتی دیگه

 که وقتی بهت شلیک میکنن میمیری

عمودی هستی اما فرقی باافقیا نداری

یه دسته دیگه هم هستن که پرتیر مشقین 

صداشون که درمیاد قلبت هُری میریزه پایین  

ولی خوب زنده میمونی

یه دسته دیگه از آدمام هستن

 که کلا سرخالیِ سرخالین دریغ از یدونه تیر مشقی

هیچی به هیچی 

فقط باید قابشون کرد گذاشت بالای شومینه تا توی سرمای زمستون بهشون خیره بشی و به عمق یه عمربهشون فکرکنی

میدونی اینارو کی فهمیدم؟ 

دقیقن همون روز که برای چندمين بار روی نیکمت توی پارک ،کنارم نشسته بودی

همون پارک

  یادت هست؟.

چیزی خاصی نشده بود فقط زیادی مهربون بودی .

انقدر که نمیشد ازت ناراحت شد .

به حدی که آدم اذیت میشد

 ،یه جاهایی دردش میگرفت .

انقدر به دل میشِستی 

که آدم قلقلکش میومد

انقدر خوش صحبت که زمان میخکوب میشد. 

پر مهربونی 

پر عشق 

پر از چیزایی که این روزا دنیا کم داره.

سخته توضیحش

مثل اینکه خدا یه فرشته خلق کرده بود

 بعد به جای 

بهشت 

اشتباهی فرستاده بود زمین

میدونی؟ کلن خوب بودی دیگه. 

بابقیه تفنگا فرق داشتی میفهمی چی میگم؟. 

نه تیرو فشنگی داشتی 

نه صدایی

نه جنگی 

نه مشقی.

هیچی به هیچی

فقط چند روز اومدی 

رو نیمکت کنارم نشستی همین  

ولی خوب الان که دارم مینویسم 

چندساله که گذشته از اون روزا 

و من باز تک و تنها روی همون نیمکت نشستم 

دارم به این فکر میکنم 

که چند ساله رفتنت رو باور نکردم

چندساله  

افقی ام 

ولى مثل عمودیا راه میرم  

چندساله که مردم ولی زندم 

منم اول باورم نمیشد

خیلی چیزا باورکردنی نیست

 اما حقیقت داره

یه تفنگ سرخالی هم 

میتونه آدم بکشه.


خط خطی های من

یکــــ جایــے خوانده بودمــ کـــ وقتــے آدمــے میرود،از قبل رفته است

باور نمیکردمـ 

همیشه فکر میکردمـ همه ے رفتنها یهوییستـــ

 بایکــ دعوا

یانمیدانم یک ناراحتـے

اما حالا

میدانمـــ رفتن هایــے همـ هستـــ کــ از قبل باشد 

قبل از رفتن

حتــے جرئتــــ فکر کردن به رفتن یعنـــے تمام شدن!

یعنــے یکــ چیزے کــ نباید از وجودتـــ پرکشید

یعنـــے یکــ دلخورے کــ نگفتــے یا نشنیدے تا ابد در دلتــــ یا در دلش میماند 

بعضــے رفتن ها پشتشان یکـــ عمر خاطرستـــ 

یکـــ سرے خاطره هایــے کـــ در قلبتـــ سیو شده اند خاطراتـــے کـــ میدانــے

بایکــ بو،یکــ رنگــ،یکــ فیلمــ یا حتــے یکــ کلمه باز برسرتــــ آوار میشود اینجور رفتن

هاخیلــے چیز هارا بر سر آدم آوار میکند

 

 


خط خطی های من

 

لـــــج مــــیکـــنم . . .

بــــداخــــلاق میــــشــــم . . . !!

نــــه چیـــــزی میــــبیـــنم . . .

نـــــه چــــیـــزی میــــشنـــوم . . .

نــــه چیـــــزی میـــــگــــم . . .!!!

دستــــ خــــودم کـــه نیــــس . . .

تــــو کــــه نبــــاشـــی زنــــدگی بــاید بـــه کام مــن تلـــخ بشـــهـ . . 


خط خطی های من
طعم تند ديدار

مزه گس فصل تنهايي تن

 

سوژه شده در وهم وخيالم.

به دنبال خبري از آن سوي قرنها تا به امروز سرگردانم

مچاله در دستم اين لحظه همين حالا .!!! وانتقاد وصد ضربه از انعكاس فرداهايم

بياباران كه فصل فصل شستن خاطره از مزار تن است وخستگي هايم 

باران ببين حتي سايه پشت سرم پژمرده وخشكيد دارم ازيك فاجعه دم ميزنم
می خـواهـم داستـانـی از علاقــه ام بـه تــو را بنـویســم ؛

یــــــکــــــی بــــــود ، یــــــکــــــی . . .
.
بـــــی خـــــیـــــال !
.
.
.
خــلاصـه اش میشود اینــکـه :
"دوستـــــــت داشتم اما نفهمیدی"

خط خطی های من

آخرین جستجو ها

انیمیشن های گوناگون برای زیبا سازی وبلاگ و سایت وبگاه جامع سینمای جهان بیقرار سیستمهای تصفیه آب و فاضلاب صنعتی سایتی برای همه mihantext | متن های کوتاه و خواندنی آموزش | وب سایت آموزش بکنو Examquestions دانلود فیلم ، اخبار ورزشی ، دانلود آهنگ پویان اسکنر